musicchi

musicchi

musicchi

musicchi

جوک های آبان 1389

جوک ها در ادامه مطلب...

 
مادر پسره براش می ره خواستگاری، پدر دختر می پرسه: خوب پسرتون چه کاره هست؟
مادره می گه: پسرم دیپلماته.
پدر دختر می گه: اوه چه عالی! یعنی چه کار می کنه؟
مادره می گه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش رو گرفته، همین طوری ماته!
----حیف نون تراکتور می خره، بلد نیست خاموشش کنه، می بنددش به درخت!
----چک نوشتن حیف نون:
231000 ریال
معادل دو سه هزار تومان.
----حیف نون می ره عیادت یکی از دوستانش، وقتی می خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن می گه: این دفعه مثل دفعه قبل نکنید که مریضتون مُرد و منو خبر نکردیدها!
----حیف نون می خواسته بره شهرک آزمایش برای امتحان رانندگی، صبح ناشتا می ره!
----حیف نون پاش درد می کرده، استامینوفن می اندازه تو جورابش محکم می بنده!
----حیف نون آشغال میره تو چشماش سر ساعت 9 می نشینه دم در!
----پدر:« پسر جان! وقتی من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمی گفتم.»
پسر:« پدرجان! ممکن است بفرمایید که دروغگویی را از چه سنی شروع کردید؟»
----ملا نصر‌الدین با دوستی صحبت می‌کرد.
- `خوب ملا، هیچ وقت به فکر ازدواج افتاده‌ای؟`
ملا نصر‌الدین پاسخ داد: ` فکر کرده‌ام. جوان که بودم، تصمیم گرفتم زن کاملی پیدا کنم. از صحرا گذشتم و به دمشق رفتم و با زن پر حرارت و زیبایی آشنا شدم اما او از دنیا بی‌خبر بود. بعد به قاهره رفتم؛ آن جا هم با زنی آشنا شدم که معلومات زیادی درباره‌ی آسمان داشت، اما زیبا نبود. بعد به اصفهان رفتم و نزدیک بود با دختر زیبا با ایمان و تحصیل کرده‌ای ازدواج کنم.`
- `پس چرا با او ازدواج نکردی؟`
- `آه، رفیق! متاسفانه او هم دنبال مرد کاملی می‌گشت!`
----حیف نون ساعت نه شب که می شه سطل آشغال ویندوزش رو خالی می کنه!
----به حیف نون می گن: اسم دکترت چیه؟ می گه: ترابی.
می گن: اسم کوچیکش چیه؟ می گه: فیزیو!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد